عزیمت کردن. روانه گشتن. عازم شدن. رفتن. (یادداشت مؤلف). - رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن، مردن. (یادداشت مؤلف). رجوع به رهسپار و راهسپار شود
عزیمت کردن. روانه گشتن. عازم شدن. رفتن. (یادداشت مؤلف). - رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن، مردن. (یادداشت مؤلف). رجوع به رهسپار و راهسپار شود
راه سپردن. درنوشتن راه. درنوردیدن راه. کنایه از رفتن. (یادداشت مؤلف) : فتنه ره تقدیر وقضا هرگز نسپرد تا فکرت او پایۀ تقدیر و قضا شد. مسعودسعد. رجوع به راه سپردن شود
راه سپردن. درنوشتن راه. درنوردیدن راه. کنایه از رفتن. (یادداشت مؤلف) : فتنه ره تقدیر وقضا هرگز نسپرد تا فکرت او پایۀ تقدیر و قضا شد. مسعودسعد. رجوع به راه سپردن شود