جدول جو
جدول جو

معنی ره سپر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ره سپر شدن
(تَ شَ / شِ دَ)
رهسپار شدن. کنایه از رفتن. (ازیادداشت مؤلف). رجوع به رهسپار شدن و ره سپر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از به سر شدن
تصویر به سر شدن
به سر رسیدن، به پایان رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ)
پی سپر شدن راهی، محل عبور واقع گردیدن. پیموده شدن:
حافظ سر از لحد بدرآرد بپایبوس
گر خاک او بپای شما پی سپر شود.
حافظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ / تُ دَ)
عزیمت کردن. روانه گشتن. عازم شدن. رفتن. (یادداشت مؤلف).
- رهسپار دیار عدم یا نیستی یا آن جهان شدن، مردن. (یادداشت مؤلف).
رجوع به رهسپار و راهسپار شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
راه سپردن. درنوشتن راه. درنوردیدن راه. کنایه از رفتن. (یادداشت مؤلف) :
فتنه ره تقدیر وقضا هرگز نسپرد
تا فکرت او پایۀ تقدیر و قضا شد.
مسعودسعد.
رجوع به راه سپردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رهسپار شدن
تصویر رهسپار شدن
عزیمت کردن، روانه گشتن، رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به سر شدن
تصویر به سر شدن
آخر شدن، بپایان آمدن، بسر رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به سر شدن
تصویر به سر شدن
((~. شُ دَ))
به پایان رسیدن، تمام شدن
فرهنگ فارسی معین